۱۳۸۷/۰۴/۲۴

6

ماشین ترمز کرد. جیغ ترمزش درآمد. راننده پیاده شد، مرد چاق و سیبیلویی بود. دنبالم کرد، دویدم. فحش داد، هم به مادرم و هم به خواهرم. نگفت کدام خواهرم. ناراحت شدم. دلم به حال خواهرهام سوخت. آن بیچاره‌ها که حتما الان خوابیده بودند؛ چه کاری به کار این نرّه‌خر داشتند. گفتم: “قمر بنی‌هاشم ماشینت را بزند به دیوار.” یواش گفتم.
مردی که گورش گم شد / حافظ خیاوی

هیچ نظری موجود نیست: