خورشید در موجها زنی است چراغ در دست و موجها چون آدمیزاد نفس میکشند. ببینید: ...موج درنگی میکرد و بار دیگر کش میآمد و مانند خفتهای که نفس نادانسته میآید و میرود آه میکشید. رفتهرفته خط تاریک افق روشن شد، گویی دُرد شراب کهنهای در بطری فرو بنشیند و سبزی شیشه را آشکار کند. پشت سرش هم آسمان صاف شده انگار دُرد سپید آنجا تهنشین شدهاست، یا گویی دست زنی غنوده زیر افق چراغی برافراشته و خطهای پهن سفید وسبز و زرد مثل پردههای بادبزنی در آسمان گسترده باشد. بعد زن چراغ را بالاتر برد و هوا انگار تافتهای لرزان و شعلهور شده بود که با الیافسرخ و زرد مانند شعلههای دودناکی که هیاهوکنان از حریقی بر میخیزد، از رویهی سبز پارهاش کرده باشند...
موجها / ویرجینیا وولف / ترجمه مهدی غبرایی / نشر افق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر