سحرگاه همان شب بود که شایع شد پنجرهها کوچ کردهاند.میگفتند که اولین پنجرههایی که به پرواز درآمد،مال خانهی کشیش بود. این پنجرهها بر فراز میدان پرواز میکردند تا برادران خود را دعوت کنند گرد آیند.پنجرههای دهکده یکیک خود را از دیوارها واکندند و به دعوت پیشوایان خود، در پروازی مرتعش متحد شدند. [...] به زودی از آنها جز خط باریکی باقی نماند که در آسمان دریا ناپدید شد.خانهها با کاسههای چشم خالی ماندهشان پرچم تسلیم برافراشتند.
میدان ایتالیا / آنتونیو تابوکی
میدان ایتالیا / آنتونیو تابوکی
۱ نظر:
گوش کن بت چی می گم..
گوشاتو خوب وا کن /
من
عاشق
پیجتم.
می فهمی یعنی چی؟
می فهمی ؟
ارسال یک نظر