۱۳۸۸/۰۶/۰۱

354

سه‌تار، ساز اختناق است، ويولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغضِ فروخورده است انگار؛ طنينِ مخفیِ ترس و شيدايی‌. می‌گويند يک نفر شنونده برايش کم است، دو نفر زياد. اما ديده بودم حوالی سه صبح که همه‌ی اشباح مدرنيته در خواب‌اند و ديگر نه صدای رفت و آمد ماشينی هست نه صدای دور و درهمِ کارخانه‌ای، چنان رسا می‌شود اين صدا که بايد خفه‌اش کنی از ترس همسايه‌. ديده بودم که اگر وسيله‌اش نکنی برای رونق ِدکان رازهاش را پرده در پرده باز می‌کند بر تو. آخر، زن است اين ساز(از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر می‌کند با تو. راه نمی‌دهد تو را به خودش اگر که ناديده بگيری‌اش. چقدر هم که اهل حسادت است اين ساز!

وردي كه بره ها ميخوانند / رضا قاسمي

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من یک زن ام.
خوب.خوب.خوب.خوب.خوب.