عشق را از عَشَقه گرفتهاند و آن گیاهیست که در باغ پدید آید در بُنِ درخت. اول بیخ در زمین سخت کند، پس سَر برآرد و خود را در درخت پیچد و همچنان میرود تا جملهْ درخت را فراگیرد، و چنانش در شکنجه کشد که نم در درخت نمانَد و هر غذا که به واسطهی آب و هوا به درخت رسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.
درختی وجود آدمی نیز چنان است. و چون این شجرهی طیّبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشهای سر برآرد و خود را در او پیچد تا به جایی که هیچ نمِ بشریت در او نگذارد. و چندان که پیچِ عشق بر تن شجره زیادت شود، به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره، روانِ مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد.
تمهیدات/ عین القضاة
درختی وجود آدمی نیز چنان است. و چون این شجرهی طیّبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشهای سر برآرد و خود را در او پیچد تا به جایی که هیچ نمِ بشریت در او نگذارد. و چندان که پیچِ عشق بر تن شجره زیادت شود، به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره، روانِ مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد.
تمهیدات/ عین القضاة
۴ نظر:
از عشق نشانه جان و دل باختن است
وین کون و مکان هر دو بر انداختن است
گه مومن و گاه گاه کافر بودن
با این دو مقام تا ابد ساختن است
"تمهیدات-عین القضاة"
به خاطر اون سلینجر و رومن گاری که بزرگتر نوشتی . به خاطر نقل قئلی که از بارتلمی کردی به خاطر سبیلهای براتیگان و روی ماه بوکوفسکی و عینک وودی آلن و اسم قشنگ وبلاگت: سلام رفیق.
مشابه این مطلب رو در جای دیگه خونده بودم. در کل خیلی عجیبه....
و اینکه چقدر از طبیعت میشه درس گرفت
با اجازه لینک این مطلب رو میذارم در پیوند های روزانه ام
در وهم می نگنجد زین خوبتر مثالی..با اجازه لینکیندم.
ارسال یک نظر