۱۳۸۹/۰۳/۲۰

500

تکامل خیلی خلاق است. به همین دلیل ما زرافه‌دار شدیم.

مرد بی وطن / کورت ونه‌گوت / زیبا گنجی، پریسا سلیمان‌زاده

۴ نظر:

Diis.ignotis گفت...

تکراری

ناشناس گفت...

!

Unknown گفت...

اوه!

anonymous گفت...

وقتی زمان لرزه تراوت را به بیرون بانک خون در سن دیگو کالیفرنیا در 1991 برگرداند، او هنوز می توانست به یاد بیاورد که "آلبرت هاردی"، داستان پسری که سرش بین پاهایش و معامله اش بالای گردنش بود، چطور تمام می شود. اما تا ده سال دیگر و تا زمانی که اختیار هنوز برنگشته بود نمی توانست پایانش را بنویسد. آلبرت هاردی در جنگ جهانی اول، شرکت می کند و در نبرد دوم رود سُم تکه تکه می شود.
پلاک هویت آلبرت هاردی را پیدا نمی کنند و تکه های بدنش را مثل آدم های عادی کنار هم می چینند و سرش را هم روی گردنش می گذارند. ولی معامله اش را پیدا نمی کنند چون صادقانه باید اعتراف کرد که معامله ی یک سرباز چیزی نیست که برای پیدا کردنش جستجوی دقیقی انجام شود.
آلبرت هاردی را زیر نشان شعله ی جاویدان در فرانسه و در آرامگاه سرباز گمنام به خاک می سپارند. "بالاخره مثل آدم های عادی شد."
کورت ونه گوت، زمان لرزه/ مهدی صداقت پیام