ولی تظاهر به بیماری باعث میشود که آدم واقعا احساس بیماری کند: مادربزرگ ادای بیماری را تا مرز مرگ پیش برد. آخرین روز، وقتی به یاری فرزندانش از دست تخمیرات روده خلاص میشد به نوهاش رو کرد و در نهایت سادگی گفت: «میبینی، مثل یک خوکچه میگوزم.» ساعتی بعد جان به جانآفرین تسلیم کرد.
دلهره هستی/ از کتاب پشت و رو/ آلبر کامو/ محمدتقی غیاثی
۲ نظر:
ساعتی بعد جان به جانآفرین تسلیم کرد.
خنده داره این نوع جمله سازی!آقای غیاثی!
من تازه اينجا رو پيدا كردم.مرسي من عاشق آلبر كامو هستم.
ارسال یک نظر