۱۳۸۹/۰۶/۰۳

574

برای نسل ترحم‌انگیز شما، هیچ‌چیز به اندازه‌ی همین لغت "تهوع آور" که بکار بردید تکراری نیست. حتی در انشاهای کلاس چهارم و پنجم هم بچه‌ها می‌نویسند: "زندگی، تهوع آور است". با این وجود من تکرار آن را رد نمی‌کنم. خوردن هم یک کار تکراری‌ست؛ اما تا وقتی به غذا احتیاج دارید چاره‌ای ندارید جز این‌که خوردن را تکرار کنید. صبح، ظهر وشب. کسانی که واقعا از تکرار بیزارند، آن‌هایی هستند که تجربه‌های خودکشی را تکرار می‌کنند؛ و آن‌ها که از مکرر گفته شدن حقیقت متنفرند، از این می‌ترسند که حقیقت، واقعیت پیدا کند. سکوت، آقای من! فراموشی می‌آورد.
گفتگوی من و غریبه‌ی صبح‌گاهی/ نادر ابراهیمی

۳ نظر:

بي پدر خودشيفته گفت...

ببينم يعني تو واقعا هيچي نيستي غير يه كتاب كلمات قصار؟؟؟
آخه يعني خودت هيچي واسه گفتن نداري و يا هيچ كاري غير كتاب خوندن؟
خوشم مياد ازت ها... لينكت هم كردم... ولي از شخصيتت خوشم نمياد. آدم بي خاصيتي هستي. عين يه ويترين براي افكار ديگراني.

بي پدر خودشيفته گفت...

راستي تو داستان نويسي؟ با اين علاقه ات به كتاب هاي رمان و ادبي... به گمونم نويسنده باشي؟

الهام گفت...

من اینو دوست دارم: بنویس تو بلاگت!
"برای اینکه به مرگ خودم فکر نکنم دارم به مرگ تو فکر می کنم."
ساموئل بنشتریت