زندگی قدیسها همیشه مبهم مانده چون مدتها بعد از وقایعی که به ظاهر اتفاق افتاده نوشته شده، اما داستان قدیس شدن هنک به خوبی ثبت شده است. یک روز هنک داشت در محوطه بزی را آب میداد- نه اینکه بزها نیاز به آبیاری داشته باشند، اما کتابهای تاریخ به این مورد خیلی واضح اشاره کردهاند پس فکر کردم به آن اشاره کنم- و به ریش فکر میکرد. شاید داشت به ریش فکر میکرد چون بز ریش دارد. شاید به این خاطر که آن دوره تعداد مردهای ریشو خیلی بیشتر بود، چون هنوز کسی یک تیغ ریشتراشی درست و حسابی اختراع نکرده بود( یا اگر هم کرده بود به کس دیگری نگفته بود) . خلاصه بنا به هر دلیلی هنک داشت به ریش فکر میکرد که خم شد تا تکگُلی را از بین علفها بچیند. درست در لحظهای که داشت گل را جلوی دماغش میگرفت تا حسابی آن را بو بکشد یک زنبور ملکه روی آن نشست. زنبور ملکه داشت دنبال خانهای جدید میگشت و اگر دربارهی زنبورهای ملکه چیزی بدانید، میدانید که هرجا او برود بقیه زنبورها هم او را دنبال میکنند. پس قبل از آنکه هنک بداند چه اتفاقی دارد میافتد، دستهای از هزاران زنبور آمدند و روی چانهی او نشستند و همانجا خانه کردند... از فاصلهی دور شبیه یک ریش بلند شده بود.
درست در همان زمان لشکر بزرگ دشمن از تپه گذشت و فرماندهشان- بعضی کتابهای تاریخ او را سایمون ِ نسبتاً رذل و بعضی دیگر سایمون ِ نه چندان خوب نامیدهاند- چهارنعل به طرف هنک آمد. آن ارتش تازه به آن سرزمین رسیده بود و سایمون اولین کسی بود که آنها را میدید. وقتی سایمون ِ حالا اسمش هر چی بود آن مرد را دید که ریشی بلند و وزوزو داشت که حالت آن مدام تغییر میکرد، برگشت و فرار کرد، ارتشش را هم با خود برد.
میگویند جملهای حکیمانه هم گفته: " اگر رعیتهای عادی این سرزمین چنین ریش جادویی و تهدیدآمیزی دارند، ببین پادشاهشان چه قدرتی دارد! " البته جملهای که واقعاً گفته احتمالاً این بوده: " اَکههی! ما که رفتیم! "
سهگانهی ادی دیکنز- افتضاحآباد/ فیلیپ آردا/ فرزاد فربد
۳ نظر:
شما شدی از اعتیاد های اینجانت به اینترنت, وبلاگ شما و اولد فشیون نبود شاید اینترنت برای من معنا نداشت
موفق و پیروز باشید
سلام
اون تیریپ شبکه های اجتماعی و اشتراک گذاری برای هر پست رو زیر پستات درست کن تا بتونیم نوشته هاتو تو شبکه های اجتماعی به اشتراک بذاریم!
متن اصلی رو نخوندم ولی شاید "سایمون اولین کسی بود که آنها را میدید." درست ترش این باشه: "هنک اولین کسی بود که..."
ارسال یک نظر