سه روز بعد اعلام شد با آنکه هرچه امکان داشت برای معالجه باکسر کوشش شد، باکسر در مریضخانه ولینگدن مرد. خبر را سکوئیلر اعلام کرد و گفت شخصا در آخرین ساعات حیات باکسر بربالینش حضور داشته است. سکوئیلر یک پا را بلند کرد و اشک چشمانش را خشک کرد و گفت: «تاثرانگیزترین منظرهای بود که در عمرم دیدهام. من تا دم واپسین کنارش بودم باکسر در آخرین لحظات زندگی با صدای ضعیفی که مشکل شنیده میشد در گوشم گفت که تنها غمش این است که قبل از اتمام آسیاب بادی جان میدهد». سکوئیلر اضافه کرد، آخرین جملاتش: رفقا به پیش! به نام انقلاب به پیش! زنده باد فلسفه حیوانات! زنده باد رفیق ناپلئون و حق همیشه با ناپلئون است!، بود.
در اینجا یک مرتبه رفتار سکوئیلر تغییری کرد. پس از درنگ مختصری و قبل از آنکه به گفتارش ادامه دهد چشمان ریزش را با نگاه مشکوک و با سرعت به اطراف چرخاند و گفت به او گزارش شده که موقع عزیمت باکسر شایعه احمقانه و زنندهای در میان بوده و بعضی از حیوانات دیدهاند که بارکش مال سیموندز گاوکش بوده و نتیجه گرفتهاند که باکسر پیش سلاخ فرستاده شده است. باور کردنی نیست که حیوانی تا این پایه بیشعور باشند. دمش را جنباند و از سمتی به سمتی جهید و با خشم و غضب فریاد کشید: «رفقا شما باید رهبر خود را تا حال شناخته باشید! توضیح مطلب بسیار ساده است. بیمارستان، بارکشی را که قبلا متعلق به سلاخی بوده خریده و هنوز نوشتههای روی آن را پاک نکرده است و همین امر سبب توهم شما شده است.»
قلعه حيوانات / جرج اورول / امير امير شاهي
۱ نظر:
بسیار انتخاب مناسبی بود
ارسال یک نظر