Salvador Dalí: when I was small, there was this ruined tower near our house. I would sit in this tower and I draw, draw and draw. I never come down. Just imagine this little shrimp of a child half-starved, covered in piss. And I wouldn’t come down in the winter, in the summer. In the freezing cold, I'd fill this iron tub with water. I'd sit in it for days..its even then I realized that If I'm going to be anything more than average, if anyone's going to remember me, then I need to go further in everything: in art, in life, in everything they think is real: morality, immorality, good, bad, I, we, have to smash that to pieces, we have to go beyond that, Federico. we have to be brave. no limit.
سالوادور دالی- وقتی من کوچیک بودم یه برج مخروبه نزدیک خونه ما بود. من توی این برج مینشستم و طرح میکشیدم، میکشیدم و میکشیدم. هیچوقت پایین نمیاومدم. فقط تصور کن این بچه فسقلی رو که تقریبا از گرسنگی داره میمیره و سرتاپا خودشو خیس کرده. و من توی زمستون، توی تابستون، نمیخواستم از اونجا پایین بیام. توی سرمای کُشنده مجبور بودم یه وان آهنی رو پر آب کنم و روزها توش مینشستم. اونموقع بود که فهمیدم اگر قرار باشه من چیزی بیش از یک آدم متوسط بشم، اگر قرار باشه کسی منو به یاد بیاره، پس من باید در همهچیز فراتر از این برم. توی هنر، توی زندگی. توی هرچیزی که اونا فکر میکنند واقعیه: اخلاقیات، بیبندوباری، خوبی، بدی... من، ما، باید این چیزها رو قطعهقطعه کنیم؛ ما باید فراتر از اینها بریم، فدریکو. باید شجاع باشیم. هیچ محدودیتی وجود نداره.
Little Ashes / Paul Morrison
۴ نظر:
1- طراحی می کشید؟ یه جوریه! مگه "نقاشی می کشید" چه اشکالی داشت؟
2- جمله ی آخر: به نظرم "محدودیتی وجود نداره" بهتره.
کامنت بالا. امان از زیرنویس بد ;)
سلام.
تعدادی از نوشته های زیبایتان در مجله اینترنتی سیاه و سفید با رعایت امانت و ذکر منبع، قرار گرفت.
ما را خوشحال خواهید کرد که حمایتمان کنید.
در صورتی که از درج مطلب رضایت ندارید ما را آگاه کنید.
http://www.siah-sefid.ir/adabi/dastanak/%d8%a2%d8%af%d9%85-%d8%aa%d8%b1%d8%b3%d9%88/
قبول ندارم
ارسال یک نظر