عقربهی دوم ساعت من یک دور میزد و یک سال میگذشت؛ بعد یک دور دیگر میزد و یک سال دیگر میگذشت. کاری از دست من ساخته نبود.
من یک زمینی هستم و مجبورم به ساعت و تقویم ایمان داشته باشم.
سلاخخانهی شماره 5 / کورت ونهگات
من یک زمینی هستم و مجبورم به ساعت و تقویم ایمان داشته باشم.
سلاخخانهی شماره 5 / کورت ونهگات
۱ نظر:
من این کتاب رو چند وقت پیش خوندم. اتفاقا این جمله ای که ازش نوشتی از قسمت هایی بود که تو خاطرم مونده بود.
وبلاگت عالیه
ارسال یک نظر