۱۳۸۷/۰۶/۰۱

93

برای انگلستان

هیچ تمبری نیست برای فرستادن نامه
به انگلستان سه قرن پیش
تمبری نیست که وادار کند نامه ها راسفر کنند
به گذشته تا جایی که قبرها هنوز کنده نشده بود
و"جان دان"ایستاده به بیرون پنجره نگاه می کند
باران تازه دارد شروع می شود در این سحرگاه آوریل
و پرندگان هجوم می برند به سوی درختان
مثل مهره های شطرنج به یک بازی ِ انجام نشده
و"جان دان" پستچی را می بینداز انتهای خیابان
پستچی آرام گام برمی دارد چرا که توبره اش
از جنس شیشه است

کلاه کافکا / ریچارد براتیگان

هیچ نظری موجود نیست: