۱۳۸۷/۰۹/۱۵

183

در مسیر،
یک زن سراسیمه‌ی واویلا را سوار کردم!
هنوز دنده‌ی دوم جا نیفتاده بود
که چهار ماشین پلیس آژیر‌کشان اخطار ایست دادند!
بادی‌گاردهایم را مرخص کرده بودم
برای یک لحظه به سرم زد که بزنم به سیم آخر
و زدم به سیم آخر،
و سرانجام با برخورد با یک دیوار بتونی از حرکت ماندم
پلیس‌ها برایم پا به زمین کوبیدند
و به عرض رساندند:
قربان! این عجوزه ایدز دارد و در حال فرار است!
غریزه جنسیم به یک نوع بیماری معدوی تبدیل شد
چیزی شبیه ورم معده!
کابوسهای روسی / حسین پناهی

هیچ نظری موجود نیست: