۱۳۸۷/۱۰/۲۱

213

سرهنگ آئورلیانو بوئندیا با خود زمزمه می کرد:
"انسان باید تا چه حد خوار و زبون بشود و چقدر باید بیچاره باشد تا بگذارد این شش سرباز مأبون اورا بکشند و او نتواند هیچ کاری بکند" آن قدر با خشم این جمله را تکرار کرد که عاقبت خشمش تبدیل به نوعی شوق شد.
سروان روکه کارنیسرو به تصور این که سرهنگ دارد دعا می خواند به رقت آمده بود .

صد سال تنهایی / گابریل گارسیا مارکز / برگردان: بهمن فرزانه