كت هاي او را از پشت محكم بستند و كشان كشان بردند توي يك غار دراز تاريك انداختند.
احمدك هر چه عز و چز كرد بهخرجشان نرفت و يك تخته سنگ بزرگ هم آوردند ودر د هنه غار انداختند . بعد هم به پيرهن احمدك خون كفتر زدند دادند به يك كاروان كه از آنجا ميگذشت و نشاني دادند كه آنرا به پينه دوز بدهد و بگويد كه احمدك را گرگ پاره كرده و راهشان را كشيدند و رفتند سر سه راهه و پشك انداختند، يكي از آنها بهطرف مشرق رفت و يكي هم بهطرف مغرب.
آب زندگی / صادق هدایت
احمدك هر چه عز و چز كرد بهخرجشان نرفت و يك تخته سنگ بزرگ هم آوردند ودر د هنه غار انداختند . بعد هم به پيرهن احمدك خون كفتر زدند دادند به يك كاروان كه از آنجا ميگذشت و نشاني دادند كه آنرا به پينه دوز بدهد و بگويد كه احمدك را گرگ پاره كرده و راهشان را كشيدند و رفتند سر سه راهه و پشك انداختند، يكي از آنها بهطرف مشرق رفت و يكي هم بهطرف مغرب.
آب زندگی / صادق هدایت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر