۱۳۸۸/۰۴/۰۶

306

آقای کیسی بازوهایش را از دست آن دو نفر که نگاهش داشته بودند بیرون کشید، ناگهان سرش را با هق هقی از روی درد روی دستهایش خم کرد و با صدای بلند زد زیر گریه و گفت:
_ پارنل بیچاره! پادشاه مرده ی من!
با صدای بلند و به تلخی هق هق می کرد.
استیون صورت وحشتزده ی خود را بالا کرد و دید که چشمان پدرش پر از اشک است.

چهره مرد هنر آفرین در جوانی/ جیمز جویس/ منوچهر بدیعی

هیچ نظری موجود نیست: