۱۳۸۹/۰۲/۱۵

482

لجش می‌گرفت که این‌جوری صداش می‌کردیم. اما این اسم را مامانم روش گذاشته بود. در بحبوحه‌ی انقلاب یکبار ازش پرسید:
«تو کجایی هستی، امیر؟»
«خودم اهل تهرانم، اما پدرم همدانی است.»
«موهات بور است و شبیه بچه‌ی آدم نیستی. مسلمانی؟»
امیر که آن روزها کتاب اصول مقدماتی فلسفه‌‌ی ژرژ پلیتسر را تازه خوانده بود گفت:«نخیر، من کمونیستم»
مامان گفت:«ینی به خدا اعتقاد نداری؟»
«نخیر، من...»
« خیلی خوب، برو پی کارت»
و از آن روز اسم امیر براتیانی شد امیر کمونیست.

فریدون سه پسر داشت/ عباس معروفی

۲ نظر:

Gordafarid گفت...

تو در عکس نیستی
یکیمان کم است تو همیشه کم بودی و گاه اصلا نبودی مثل حالا که نیستی
زیر خروارها خاک در زمان جوانی ما خفته ای

Gordafarid گفت...

این هم یه عبارت زیبای دیگه از این کتاب بسیار زیبا