لجش میگرفت که اینجوری صداش میکردیم. اما این اسم را مامانم روش گذاشته بود. در بحبوحهی انقلاب یکبار ازش پرسید:
«تو کجایی هستی، امیر؟»
«خودم اهل تهرانم، اما پدرم همدانی است.»
«موهات بور است و شبیه بچهی آدم نیستی. مسلمانی؟»
امیر که آن روزها کتاب اصول مقدماتی فلسفهی ژرژ پلیتسر را تازه خوانده بود گفت:«نخیر، من کمونیستم»
مامان گفت:«ینی به خدا اعتقاد نداری؟»
«نخیر، من...»
« خیلی خوب، برو پی کارت»
و از آن روز اسم امیر براتیانی شد امیر کمونیست.
فریدون سه پسر داشت/ عباس معروفی
«تو کجایی هستی، امیر؟»
«خودم اهل تهرانم، اما پدرم همدانی است.»
«موهات بور است و شبیه بچهی آدم نیستی. مسلمانی؟»
امیر که آن روزها کتاب اصول مقدماتی فلسفهی ژرژ پلیتسر را تازه خوانده بود گفت:«نخیر، من کمونیستم»
مامان گفت:«ینی به خدا اعتقاد نداری؟»
«نخیر، من...»
« خیلی خوب، برو پی کارت»
و از آن روز اسم امیر براتیانی شد امیر کمونیست.
فریدون سه پسر داشت/ عباس معروفی
۲ نظر:
تو در عکس نیستی
یکیمان کم است تو همیشه کم بودی و گاه اصلا نبودی مثل حالا که نیستی
زیر خروارها خاک در زمان جوانی ما خفته ای
این هم یه عبارت زیبای دیگه از این کتاب بسیار زیبا
ارسال یک نظر