در طول تاریخ فلسفه، فیلسوفان سعی داشتهاند ببینند انسان چیست یا طبیعت انسان چیست. ولی سارتر گفت: انسان (طبیعت) جاودانه ندارد که بدان توسل جوید. بنابراین بیمعناست در پی مفهوم کلی برای زندگی بگردیم. چارهای نداریم جز این که بداههپردازی کنیم. ما مثل هنرپیشهای هستیم که بدون تمرین، بدون نمایشنامه و بدون کسی که پشت پرده در گوشش بخواند چه کار باید کند، به صحنه کشیده شدهایم. مجبوریم خود تصمیم بگیریم چگونه زندگی کنیم. این حرف واقعا درستی است. اگر میشد با خواندن تورات و انجیل و یا با مراجعه به یک کتاب فلسفه فهمید چگونه باید زیست، زندگی خیلی آسان بود.
دنیای سوفی، داستانی دربارهی تاریخ فلسفه/یوستین گاردر/حسن کامشاد
۴ نظر:
این یاستین گاردر کیست که همه عالم دیوانه ی اوست!:دی "زندگی کوتاه است" ِش محشر بود,محشر.
این کتابو خوندم.ازمعدود کتابهایی که ارزش ادبی هم داره و فقش اطلاعات واریز نمیکنه
این کتاب واقعا کتابی که ارزش خوندن داره ، پاراگراف خوبی رو ازش انتخاب کردید :)
روحي ناشناس مارا با خود حمل مي كند هنگامي كه معماي لاينحل قد علم مي كند ان گان نوبت ما فرا مي رسد وقتي تصاويري رويايي تلنگري به خود مي زنند اما از خواب بيدار نمي شوند در ميابيم كه ان تصاوير خود ما هستيم افسانه هايي حبس شده در تصاوير خودمان ما چيزي هستيم كه مي رويم ومي رويم بي انكه به اگاهي برسيم
جاستين گوردر.مايا.بيانيه شاه خاج
....
به نظرم در رابطه با دنياي سوفي اول بايد راز فال ورق رو خوند
و چيزي كه باهاش نتونستم كنار بيام و به نظرم براي پايان اين كتابي كه تا حدي اسرار اميز مي ديدمش كم بود پايان ياس اور و بي نتيجه بودلبته شايد سعي در اينكه هر كس پاياني خاص خودش رو پيدا كنه و فلسفه ي زندگي خاص خودشو
ارسال یک نظر