در اتحاد شوروی تصور میشد که مرگ وجود ندارد. مرگ، کنارهگیری خودسرانه به حساب میآمد. فلسفهی مارکسیسم از کنار مرگ بیتوجه و در حالی که بینیاش را میگرفت رد میشد. نسبت به مردهها بی اعتنا بود. مانند فراریهایی که امیدی به گرفتار کردنشان نیست. قبرکنی خلاص شدن از زبالهها بود. سالها پس از انقلاب هنوز اطراف قبرستانها جسدهای چال نشده کرم میزدند و غذای سگهای وحشی و شکاری میشدند؛ بعدها شیوهی سریع خلاصی از مردهها به میان آمد- سوزاندن جنازه- و بدین ترتیب شوروی از درختانی با چوب مناسب پر شد.
استالین خوب/ ویکتور ارافیف/ زینب یونسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر