تو کلیسا هیچکس نبود، غیر از یکی دو تا خوک، چون که در قفل نداشت و خوکها تابستان از کف تختهای خوششان میآید، چون خنک است. اگر دقت کرده باشید بیشتر مردم به کلیسا نمیروند، مگر وقتی که ناچار باشند، ولی خوکها اینطور نیستند.
سرگذشت هکلبری فین/ مارک توین/ نجف دریابندری
سرگذشت هکلبری فین/ مارک توین/ نجف دریابندری
۸ نظر:
اوه!
خسته نباشی
لطف می کنی از ادبیات ژاپن چند تا کتاب عالی به من معرفی کنی ؟
چقدر خوندن نوشتهاتون لذت بخشه
سگی وارد مسجد شده بود! از پیامبر پرسیدند که با این اتفاق نا گوار چه باید کرد
پیامبر در پاسخ فرمود:او به مسجد در امده.شما خود چند بار به مسجد امده اید؟
سلام
اون وبلاگت که دیر به روز میشه، منم شدم مشتری این یکی.جالبه.
موفق باشی
مي دوني من از كدوم قسمتش خوشم مياد؟ اونجايي كه باباي هك مست كرده بود و به همه بد و بيراه مي گفت: آخرش هميه فحش دسته جمعي به همه خلايق داد!
yes; vaqean
درب آغل ما اما قفل دارد
حتی اگر از کف تخته ای خوشمان بیاید
اینجا لائیکستان بی کلیساست
باید با کثافت غلیظ کف آغل سرکنیم انگار
ارسال یک نظر