۱۳۸۹/۰۷/۰۴

593

شرزین که دو دست بسته اش نمی گذارد از تیرک کنده شود،‌ سر به تیر می کوبد و بر خویش می خمد. با خون و منگی غش لرزه، فریادی در نمی آید و فراش سطل آب را می پاشد. ایلک خان دست فرود می آورد بدین معنا که کافیست. شرزین نیم مرده چشم می گشاید و در برابر خود جلاد را می بیند که لبخند زنان دست پیش می آورد که : انعام ما!

طومار شیخ شرزین / بهرام بیضایی

۳ نظر:

گلي گفت...

اين يعني چي؟؟؟
يه كمي كامل تر بذارش...

dream_runner گفت...

کبابم کردیی!
یه چیزی از میر کفن پوشم می ذاشتی ...

.......... گفت...

زنده باد جلاد!