شرزین که دو دست بسته اش نمی گذارد از تیرک کنده شود، سر به تیر می کوبد و بر خویش می خمد. با خون و منگی غش لرزه، فریادی در نمی آید و فراش سطل آب را می پاشد. ایلک خان دست فرود می آورد بدین معنا که کافیست. شرزین نیم مرده چشم می گشاید و در برابر خود جلاد را می بیند که لبخند زنان دست پیش می آورد که : انعام ما!
طومار شیخ شرزین / بهرام بیضایی
طومار شیخ شرزین / بهرام بیضایی
۳ نظر:
اين يعني چي؟؟؟
يه كمي كامل تر بذارش...
کبابم کردیی!
یه چیزی از میر کفن پوشم می ذاشتی ...
زنده باد جلاد!
ارسال یک نظر