در یک صبح زیبای ماه آوریل، در یکی از خیابانهای فرعی محلهی معروف هارویوکوی توکیو، دختر صددرصد دلخواهم را دیدم. راستش را بخواهید آنقدرها هم زیبا نیست. آدم خیلی مهمی هم نیست. لباس پوشیدناش هم چیز خاصی ندارد. پشت موهایش هم در خواب شکسته و بیریخت شده. راستش جوان هم نیست؛ باید سی سالی داشته باشد. درستترش این است که بگویم اصلاً شبیه دخترها نیست. اما باز هم از پنجاه قدمی میتوانم بفهمم او دختر صددرصد دلخواه من است...
دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل/ هاروکی موراکامی/ محمود مرادی
۱۰ نظر:
زنده باد. به قول آندره ژید:
"هیچ چیز زیباتر از طبیعی بودن نیست"
گرم دمت.
قشنگ بود
اتفاقا با خووندنش یاد خودم افتادم
داستانش خیلی شبیi بi داستان منi
زیبا ....اما نه زیاد خاص و تکرار نشده
خوش بحال اون دختره
عجب نامردی بوده این هاروکی ...
جوان هم نیست .. سی سالش است ؟؟؟؟؟
یعنی سی ساله ها دیگه پیر شدن ؟ آره ؟
داستان سنگی به شکل قلوه رو خیلی دوست داشتم... و البته مرد یخی رو هم... خیلی ممنون به خاطر یادآوری
wow!
جالبه... من قصد داشتم از فردا خوندن این کتاب رو شروع کنم!
داستانها شبیه داستانهای چخوف نیست؟
فضای داستانای هاروکی موراکامی واقعا تکه! توی همین مجموعه داستان بید نابینا، زن خفته فوق العاده بود...
ارسال یک نظر