مدرسه كه می رفتم، موهایم را همیشه بالای سرم جمع می کردم گوجه ای، شهاب همیشه مسخره ام می کرد اما آن صدای آشنای توی راه مدرسه یواش می گفت: «وقتی موهاتو این جوری جمع می کنی خیلی بهت می یاد، خانم خانما». هیچ وقت ندیدمش هر وقت سرم را بر می گرداندم. نبود، پشت درختی، خم کوچه ای نیست می شد. عهد کرده بودم، برنگردم، نگاهش نکنم. صدایم می کرد «خانم خانمها» بر می گشتم، نبود. به صدایش عادت کرده بودم، دیگر دنبال خودش نمی گشتم.
شيوا ارسطويي / او را كه ديدم، زيبا شدم
شيوا ارسطويي / او را كه ديدم، زيبا شدم
۴ نظر:
شما از V.F.D چی میدونین؟!!
آخه قوزک پای چپ...!
همین برای عاشق شدن بس است
وبلاگتون خييييلي با حاله از اسمش تا خودش. همه چيش :)
وبلاگتون خييييلي با حاله از اسمش تا خودش. همه چيش :)
ارسال یک نظر