۱۳۸۹/۱۰/۱۸

659

خواهرت به من گفت مطالعه نكرده‌اي كه اين‌قدر زمخت شده‌اي. عيناً همين‌ حرف را زد. البته به من برنخورد. زمختي كه ديگر عصباني شدن ندارد. گفتم چه چيز مطالعه كنم عزيزم؟ ادبيات،‌ تو چيزي از ادبيات نمي‌داني و الان وقتش را داري. بايد دقيقاً برعكس اين را مي‌گفت چون تنها روش مناسب براي جلب توجه من بود. اما عدم شناخت او از من به قدري عميق است كه برمي‌گردد به من مي‌گويد تو الان وقت داري، به جاي اينكه بگويد تو ديگر وقت نداري.

حرمان/ یاسمینا رضا/ ترجمه‌ی داوود دهقان

۷ نظر:

فاني گفت...

جداً من خوشحالم! يعني اينجا احتياج داشت به خون تازه! حالا مرضيه رسولي كه كلاً براي خودش يك ملته!
خلاصه : رسولي، زرافه، پيوندتان مبارك! :)

معین گفت...

خوش اومدی

cloudy گفت...

كتابخانه تان ديدني ست !

ناشناس گفت...

سلام، خسته نباشید، عاشق وبتون شدم، واقع به این سرعت کتاب میخونید، در ضمن شما چند نفرید، برای اولین بار فضولیم گل کرده، لطفا برام بنویسید، آخ من عاشق کتاب خوندنم و شما علاوه بر اینکه به کتابخوانی عاشقید ولی به این جریان دلچسب مثل یک رسالت نگاه می‌کنید، عاشق این کارتون شدم لطفا بهم بگید که آیا اینهمه کتاب تنهایی میخونید و اگه آره چطوری؟؟؟

مریم بانو گفت...

آفرین

Unknown گفت...

تنهایی نمی‌خونیم. 20 نفر

شهی گفت...

سلام زبل‌خان، ممنونم، هر وقت وب قوزک پای چپ زرافه رو پاز می‌کنم لبخند عمیقی روی لب‌هام میشینه، راستی چرا اسم وب‌تون قوزک پای چپ گوریل یا بوفالو نیست، این اسم رو از بهر چی انتخاب کردید، شبیه اسم فیلم‌های انیمیشنی است، همه‌تون دوست دارم و آرزو بهترین‌ها را برایتون دارم.