۱۳۹۰/۰۸/۰۲

744

بعد از سالیان سال، چلمی‌ها متمدن شدند. آن‌ها یاد گرفتند بخوانند و بنویسند و آن‌گاه کلماتی چون "مشکلات" و "بحران" به وجود آمد. از لحظه‌ای که کلمه‌ی "بحران" در زبان مردم پیدا شد، آن‌ها متوجه شدند که در چلم بحران وجود دارد. آن‌ها می‌دیدند در شهر چیزهایی وجود دارد که اصلا خوب نیست. اولین کسی که برای چنین وضعی کلمه‌ی "بحران" را ابداع کرد گرونام اول، اولین حاکم شهر بود... . یک روز گرونام به شله میل دستور داد اعضای شورا را جمع کند. وقتی آن‌ها جمع شدند گرونام گفت: "ای دانایان و فرزانگان، در چلم بحران وجود دارد! اغلب شهروندان نانی برای خوردن ندارند، آن‌ها لباس‌های کهنه به تن می‌کنند و خیلی از آن‌ها از سرفه و سرماخوردگی رنج می‌برند. چه‌طور می‌توانید این بحران را برطرف کنید؟"
فرزانگان آن‌چنان که رسم بود، هفت روز و هفت شب فکر کردند تا بالاخره گرونام اعلام کرد: "وقت تمام شد،بیایید ببینم چه می‌گویید."
لگیش منگ اولین کسی بود که سخن گفت: " حضرت عالی می‌دانید که فقط عده‌ی بسیار کمی از آدم‌های تحصیل کرده در چلم هستند که می‌فهمند بحران یعنی وضعیت بد و اسفناک. پس بیایید قانونی وضع کنیم که استفاده از این کلمه ممنوع شود، آن وقت خیلی زود این کلمه فراموش خواهدشد. بعد هم دیگر هیچ‌کس نمی‌فهمد که بحران وجود دارد و ما دانایان هم مجبور نیستیم برای حل آن به کله‌ی مبارکمان فشار بیاوریم و مغزمان را خراب کنیم."...


احمق‌های چلم و تاریخ‌شان / آیزاک بشویتس سینگر/ پروانه عروج‌نیا

۸ نظر:

ناشناس گفت...

متاسفانه نزد تمامی انسان ها جز مازوخیستها،ساده ترین راه حل مقبولترین راه حل نیز هست، پس هدایت کنندگان اصلی جامعه باید از بین غشر مازوخیست جامعه انتخاب شوند

شهرزاد گفت...

چه اوضاع و احوال آشنایی !

م. ش گفت...

آشناست خيلي آشناست پاك كردن صورت مساله حداقل در ابعاد كوچك خانوادگي خيلي آشناست. راستي اين يك كتاب است؟ چاپ شده؟ چه انتشاراتي؟

يك زن گفت...

آپ بفرماييد، لطفا! من منتظر خوردن يه برش مطلب خوبم.

یک زن گفت...

زرافه جان چیزی بگو!

آسپرین گفت...

پس بیایید قانونی وضع کنیم برای این لباس های کهنه....

آسپرین گفت...

پس بیایید قانونی وضع کنیم برای این لباس های کهنه....

ناشناس گفت...

کجایید دوستان. غیبت تون طولانی شده