«حیوان! حیوان محض! حتی نمیذاره زن بیاد تو رختخواب بعد لخت بشه. زن را از این یک ذره شرم دروغی، یا عشوه، یا هر زهر مار دیگهای که اسمش را بذارین محروم کرده. هر روز وادارش میکنه که آخرین تکه را هم بندازه کنار و بعد بیاد تو رختخواب.» داد زدم «خفه شو دیگه!»
...
رو کردم به مرد و گفتم «مردکه تو همسایه منی یا فضول من؟ جاسوس من؟»
و مرد میگفت «دو سه ساعت بعد بلند میشن، حموم میکنن. این آقا باز حموم میکنه. ملتفت میشین؟ صبح حموم کرده بود، باز حموم میکنه. فردا صبح هم حموم میکنه. اونوقت براشون مهمون میاد. باز هم موزیک، باز عروتیز. یا حرف زدن. حرف زدن از چرت و پرت. از سر سیری، حرفهایی که آدم اصلا ازشون سر در نمیبره. یا اینکه با هم میرن کوچه.»
گفتم «چه بد! وظیفه فضولیتون ناقص میمونه تا فردا بشه.»
طوطی مردهی همسایهی من/ ابراهیم گلستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر