I have had my chances, I have tried and tried.
I've stitched life into me like a rare organ.
And walked carefully, precariously, like something rare.
I've tried not to think too hard, I've tried to be natural.
I've tried to be blind in love, like other women.
Blind in my bed, with my dear Blind sweet-one,
Not looking, through the thick dark, for the face of another.
(Sylvia Plath)
I've stitched life into me like a rare organ.
And walked carefully, precariously, like something rare.
I've tried not to think too hard, I've tried to be natural.
I've tried to be blind in love, like other women.
Blind in my bed, with my dear Blind sweet-one,
Not looking, through the thick dark, for the face of another.
(Sylvia Plath)
فرصتهایی داشتهام. بارها و بارها آزمودهام.
زندگی را چون عضوی کمیاب به درون خویش بخیه زدهام،
و با احتیاط، با تزلزل، چون چیزی کمیاب گام برداشتهام.
کوشیدهام خیلی نیاندیشم. کوشیدهام طبیعی باشم.
کوشیدهام در عشق کور باشم، چون زنان دیگر،
در بسترم کور باشم؛ با دلبر عزیز نابینایم .
و در تاریکی غلیظ در جستجوی چهرهای دیگر نباشم.
زندگی را چون عضوی کمیاب به درون خویش بخیه زدهام،
و با احتیاط، با تزلزل، چون چیزی کمیاب گام برداشتهام.
کوشیدهام خیلی نیاندیشم. کوشیدهام طبیعی باشم.
کوشیدهام در عشق کور باشم، چون زنان دیگر،
در بسترم کور باشم؛ با دلبر عزیز نابینایم .
و در تاریکی غلیظ در جستجوی چهرهای دیگر نباشم.
گزیده اشعار سیلویا پلات (دوزبانه)/ رقیه قنبر علیزاده/ نشر گلآذین
۲ نظر:
فكر مي كنم منظور شاعر از نابيناي دوم توي خط يكي مونده به اخر, بازم بخش نابيناي شخصيت خودشه و تاكيد بر دلبر خوانده شدن و خوشايند بودن زني است كه توي بستر همچنان چشماش رو به روي خيلي چيزا مي بنده.
و منظور از ديگري توي خط اخر شايد اون شخصيت بيناي زن (يا سيلويا پلاث) است كه همچنان قادر است ببيند حتي اگر در تاريكي ايستاده باشد. اما بخش نابيناي شخصيتش حاضر نيست رو به اون قسمت بكنه.
"sylvia plath"
ارسال یک نظر