معاویه در مکه بود و ابن عامر را گفت: از تو خواهشی دارم. گفت: چیست؟ گفت: خانهات را در عرفه به من بخشی. گفت: بخشیدم. معاویه گفت: صله رحم کردی. اینک، تو چیزی از من بخواه. گفت: خواهم که خانهام را به من بازگردانی! گفت: بازگرداندم.
کشکول / شیخ بهایی
کشکول / شیخ بهایی
۲ نظر:
چه حکیمانه وی را به دیفال کوفت و چنان پیچانیدش که دختران تهرانی پسران گوگول را!
واقعا گاهی اوقات مطلبی را روی سایت می گذارید که فقط برای خالی نبودن عریضه می باشد. واقعا مسخره بود.
ارسال یک نظر