۱۳۹۰/۰۵/۱۷

732

در سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ که دانشجوی رشته‌ی «فلسفه و علوم تربیتی» در دانشسرای عالی تهران بودم، درسی داشتیم به نام «بهداشت آموزشگاه‌ها». تدریس این درس را پزشکی به عهده داشت که دشمن عرب و عربیت بود و شیفته‌ی ایرانیت. این استاد عزیز درس خودش را در کتابی به ما تدریس می‌کرد که هیچ واژه‌ای نداشت که ریشه‌ی عربی داشته باشد. حتی واژه‌های معمولی مثل «صابون»، در فرهنگ آن استاد، «پرهون» نامیده می‌شد یا مثلا «فیزیولوژی» را می‌گفت «فزایشلاگی»، یا «فیزیک» را می‌گفت «گیتیاک» و مانند اینها. دانشجو بودیم و به ناچار، برای نمره باید این درس را می‌آموختیم. آن سال‌ها، در دانشگاه‌های ایران هر اعتراضی ممنوع بود. استاد که اعتراضی نمی‌دید، در سال دوم، رویش زیاد شد و از دانشجویان می‌خواست همان زبان را سر کلاس، به هنگام حرف‌زدن‌های معمولی به کار گیرند و با الفبایی بنویسند که از حروف عربی تهی باشد؛ مثلا، اگر کسی نامش «محمد حقوقی» بود، باید روی ورقه‌ی امتحان می‌نوشت: «مهمد هغوغی» وگرنه، نمره نمی‌گرفت. چنان‌که همین بلا به سر شاعر و محقق ارجمند ادبیات معاصر ما، محمد حقوقی،‌ آمد. خود حقوقی در این باره داستانی نقل می‌کند که هر کس بشنود از خنده روده بر خواهد شد. دانشجویان این استاد، برای نشان دادن سبک نثر و بر اساس اصطلاحات خود او، تعریفی از دایره ساخته بودند که بد نیست خوانندگان بشنوند:
«اگر از بی‌همه‌چیزی (=نقطه‌ای) سیخکی (=خط راستی) را خمیده‌وار چنان کش دهیم که به همان بی‌همه‌چیز (=نقطه) برسد، این را گِرده (=دایره) گویند.»

ترجمه و نقش آن در گسترش زبان (۲) / باقر پرهام / (با اندکی تغییر)

۶ نظر:

امیر حسین گفت...

مگه فیزیولوژی عربیه؟

ع.ف گفت...

:)

zero گفت...

آدم تجسم سیخی رو می کنه که به زور و بدبختی می خوای این سرش رو اون سرش بخوابونی. آخرش هم می شه گِردَلی هَچَل هَفتی. ای ول!

دموکراتیوس پیسکولوسکی گفت...

حاجی جون ،
لبخندیدیم .

ASPERIN گفت...

بله
البته/I!

ناشناس گفت...

بهش بگو:
این همه آسمون ریسمون بافتی که هشت الهفت خودتو پشت استاد ما قایم کنی بچه ننه؟
لابد مطمئن هم هستی که همشو درست فهمیدی!!
باشه خب دم همه تون گرم حالا که اینطوره، حداقل مارو یاد استاد فقید انداختید...
درود بر روان بلند آشیانش باد
که هر ننه قمری رو زیر سایه ی عنایتش آدم حساب کرد و آدمیت بخشید