در واقع اغلب، زمانی که عشقی را آغاز میکنیم، تجربه و عقلمان به ما میگویند که روزی به دلداری که امروز فقط به اندیشه او زندهایم همان اندازه بیاعتنا میشویم که امروزه به هر زنی جز او هستیم. روزی نامش را میشنویم و دیگر دچار هیچ لذت دردآلودی نمیشویم، خطش را میخوانیم و دیگر نمیلرزیم، در خیابان راهمان را کج نمیکنیم تا او را ببینیم، به او بر میخوریم و دست و پا گم نمیکنیم، به او دست مییابیم و از خود بیخود نمیشویم. آنگاه این آگاهی بیتردیدِ آینده، برغم این حس بیاساس اما نیرومند که شاید او را همواره دوست داشته باشیم، ما را به گریه میاندازد
خوشیها و روزها / مارسل پروست / مهدی سحابی
۲ نظر:
گاهي مسائل به ظاهر پيچيده، با ساده ترين دلايل قابل توجيه خواهند بود و اين دردناك است.
از کارهای بی چرای دنیا نمیشه راحت حرف زد به قول حافظ مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
ارسال یک نظر